
گزارش اخیر موسسه مککنزی در سال ۲۰۲۵، چارچوبی برای تحلیل واکنش کارکنان به هوش مصنوعی ارائه کردها است که میتواند راهنمایی ارزشمند برای مدیران و رهبران سازمانها باشد. این چارچوب، فرصتهای ارتقای بهرهوری و خلاقیت را برجسته میسازد و در عین حال به چالشهای انسانی و اخلاقی این مسیر نیز توجه دارد.
بر این اساس کارکنان در مواجهه با هوش مصنوعی طیفی از نگرشها را بروز میدهند که میتوان آنها را در چهار دسته کلی طبقهبندی کرد؛ گروه نخست، علاقهمندانی هستند که مشتاقانه از نوآوریهای فناوری استقبال میکنند. این افراد با دریافت آموزشهای پیشرفته، دسترسی به ابزارهای تخصصی و مشارکت در پروژههای نوآورانه، به پیشگامان فرهنگ دیجیتال در سازمان تبدیل میشوند.
در مقابل، گروهی دیگر محتاطانه به تغییرات مینگرند؛ آنان پتانسیلهای هوش مصنوعی را درک میکنند، اما نسبت به آثار آن بر امنیت شغلی و نقشهای حرفهای خود نگران هستند. برای این دسته، شفافسازی فواید واقعی فناوری و فراهمسازی مسیرهای توسعه مهارتی نقش تعیینکنندهای در کاهش نگرانیها دارد.
گروه دیگری از کارکنان با نوعی شکاکیت و بیاعتمادی نسبت به بهرهگیری از هوش مصنوعی واکنش نشان میدهند. در این موارد، استفاده تدریجی از کاربردهای سادهتر، مانند ابزارهای تحلیل داده و گفتوگوهای مشارکتی، میتواند اعتماد این گروه را جلب کند.
دسته آخر، بیتفاوتان هستند که هوش مصنوعی را بیارتباط با کار خود میدانند؛ این افراد با ارائه نمونههای ملموس از کاربردهای فناوری در بهبود وظایف روزمره میتوانند به مشارکت فعالتر ترغیب شوند.
اجرای مؤثر این چارچوب نیازمند ارزیابی دقیق نگرش کارکنان، طراحی مداخلات متناسب با ویژگیهای هر گروه و پایبندی به اصول شفافیت، مشارکت و توسعه مهارتهاست. نظرسنجیهای دقیق، کارگاههای تعاملی و سیاستهای ارتباطی باز میتوانند به مدیران کمک کنند تا استراتژیهای مناسبی برای تسهیل پذیرش فناوری طراحی کنند.
در این مسیر، معرفی هوش مصنوعی بهعنوان مکمل نیروی انسانی و نه جایگزین آن، اهمیت بسزایی دارد. سرمایهگذاری در توسعه مهارتهای دیجیتال، تضمین فرصتهای برابر برای آموزش و ایجاد بسترهای گفتوگوی آزاد از جمله پیشنیازهای موفقیت در این حوزه است.
با این حال، باید به محدودیتهای این چارچوب نیز توجه داشت. طبقهبندی نگرشها در قالب چهار گروه مشخص، اگرچه تحلیل را تسهیل میکند، اما نمیتواند پیچیدگیهای رفتار انسانی را بهطور کامل بازتاب دهد. نگرش افراد در موقعیتهای مختلف تغییرپذیر است و گاه ترکیبی از چند الگو را نشان میدهد. همچنین، تمرکز صرف بر افزایش بهرهوری بدون ملاحظه ملاحظات اخلاقی همچون خطرات نظارت بیش از حد، نابرابری در دسترسی به آموزش یا افزایش احساس بیعدالتی، میتواند پیامدهای نامطلوبی به همراه داشته باشد.
پژوهشهای اخیر نشان میدهد که میزان اعتماد کارکنان به فناوریهای هوشمند، به شدت با سطح اعتماد آنان به رهبران سازمان ارتباط دارد. ازاینرو، ایجاد فضای اعتماد، شفافیت در تصمیمگیریها و مشارکت کارکنان در فرآیند طراحی و پیادهسازی فناوری اهمیت دوچندان مییابد.
هوش مصنوعی، اگر با رویکردی انسانمحور، مشارکتی و مبتنی بر توسعه مهارتها پیادهسازی شود، میتواند به خلق محیطهای کاری انسانیتر، خلاقتر و بهرهورتر بینجامد. چارچوب ارائهشده، نقشهراهی ارزشمند برای آغاز این مسیر است، مشروط بر آنکه مدیران با درک عمیق از پویاییهای انسانی و التزام به اصول اخلاقی، به هدایت این تحول همت گمارند.
*کارشناس ارشد علوم ارتباطات
دیدگاه خود را بیان کنید