جایگاه حاکمیت فرهنگی در احیای زبان پارسی

تهران- آژانس خبری کارآفرینان اقتصاد- زبان فارسی، پس از دو قرن خاموشی و سلطه، با همت پادشاهان ایران‌دوست، شاعران بزرگ و جریان‌های فرهنگی زنده ماند و این سوال را مطرح می‌کند که امروز، در روزگاری که دایره واژگان روز به روز محدودتر می‌شود و سرچشمه‌های زایش زبان در حال خشکیدن است، ما برای حفظ و تداوم این میراث چه کرده‌ایم؟

سخنم را از روزگار دو قرن سکوت شروع می‌کنم؛ که ایران سلطه‌ای همه جانبه را تجربه کرد؛ نفوذی که سبک زندگی، عادات، فرهنگ و زبان ما را تحت تاثیر خودش قرار داده بود. از آن روزگار که استاد عبدالحسین زرین کوب از آن تعبیر به دو قرن سکوت کرده است. دو قرنی که زبان و فرهنگ ایرانی به انزوا و انفعال رفته بود و هویتش را می‌باخت.

زبان موجودی زنده است که نیاز به توجه، تقویت و رسیدگی دارد. اما سوال اینجاست که چه رخ داد که از این پیکر نیم جان، و زبانی که آتش به جانش افتاده بود، سیمرغی جوان و رعنا بیرون آمد؟

با این مقدمه بر سر سخن می‌روم:

حفظ زبان فارسی را در آن شرایط که به اختصار تمام ذکر شد، نه یک شخص که مجموعه‌ای از رویدادها و اشخاص پاس داشتند و حفظ کرده‌اند.

در همین ابتدا جمله‌ای را نقل می‌کنم از استاد جلال خالقی مطلق، شاهنامه پژوه صاحب نام: گرچه من همه عمرم را با شاهنامه گذرانده‌ام ولی واقعیت این است که ما نباید هیچ‌وقت در هیچ زمینه‌ای غُلُو کنیم، چون غلو در یک زمینه، باعث بی‌انصافی درمورد دیگران می‌شود.

این استاد تاکید می‌کند: برای پایداری زبان فارسی، بسیاری واقعا کوشش کرده‌اند و ما امروز باید قدر همه آن‌ها را بدانیم... نخستین آن‌ها یعقوب لیث صفاری است و با فردوسی و شاهنامه این کوشش به اوج خود می‌رسد.

پس ما با یک جریان روبه‌رو هستیم که هدف غایی‌اش حفظ زبان فارسی و هویت ملی بود.

شاهنامه پر حجم‌ترین کتابی است که از قرن چهارم به دست ما رسیده است؛ نزدیک به ۶۰ هزار بیت، و بزرگترین شاهکار ما در سخن. دایره زبانی فردوسی بسیار وسیع و گسترده است و حتی شاعرانی بزرگ پس از او چون نظامی نیز در این حوزه به پای فردوسی نمی‌رسند.

غم‌خواری فردوسی درباره زبان پارسی در جای جای این اثر سترگ مشهود است؛ در اینجا تنها یک نمونه را ذکر می‌کنم با مطلع «بیا تا جهان را ببد نسپریم»

سخن ماند از تو همی یادگار/ سخن را چنین خوارمایه مدار

سخن را سخن‌دان ز گوهر گزید / ز گوهر ورا پایه برتر سزید

یا اشاره مستقیم در: عجم زنده کردم بدین پارسی

حال در اینجا به دو جریان که برای حفظ زبان پارسی حیاتی بوده و تلاششان ستایش برانگیز است، اشاره می کنم که این روزها به دلیل غفلت از آن‌ها، زبان به شدت با ضعف و نالانی همراه شده است:

محور اول، حاکمیت فرهنگی است، یعنی حضور حکومت‌های ایران دوست و وزیران دلسوز؛ در اینجا پله نخست به یعقوب لیث صفاری رویگرزاده سیستانی می‌رسد که پس از دو قرن سکوت زبان فارسی را زبان رسمی ایران اعلام می‌کند و در این راه سختگیری‌های بسیار هم به خرج می‌دهد.

این جمله او ماندگار شده است که پس از پیروزی‌اش در نبردی با خوارج، شاعری بنا بر رسم زمان، قصیده‌ای به عربی در مدح او سرود، یعقوب او را ملامت کرد که: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت».

پس حفظ زبان فارسی منوط و وابسته به یک شخص نیست، محصول یک جریان است.

باید در بحث حاکمیت بر اهمیت پادشاهان سامانی نیز تاکید کنیم که سبک خراسانی و انبوه شاعران نخستین با حمایت آن‌ها رشد کرده اند. پادشاهانی که به هر مناسبتی از جشن‌ها و سرورها، از نوروز تا جشن مهرگان، سده و جشن‌های مذهبی بار می‌دادند و شاعران به پارسی قصیده سرایی می‌کردند و سله‌ها می‌گرفتند. این را هم نباید فراموش کنیم که دقیقی شاهنامه را به تشویق نوح دوم سامانی آغاز می‌کند.

خروجی همه تلاش‌ها و مقاومت‌ها شاهنامه است؛ بزگرترین میراث و شاهکار ما در سخن. و این جریانی بود که بسیاری تلاش کردند تا زمینه ظهور فردوسی و شاهنامه فراهم شود و این گونه است که استاد مرحوم اسلامی ندوشن می‌نویسد: زنده ماندن تاریخ و فرهنگ ایران و زبان فارسی به برکت شاهنامه فردوسی است.

محور دوم شاعران و نویسندگان؛ زبان نیاز به حمایت دارد و این تعبیر که زبان راه خودش را باز می‌کند، اشتباهی فاحش و خطرناک است.

زبان ملی یک شبه خلق نمی‌شود، نیاز به مراقبت دارد تا جان بگیرد و ببالد... اما در این میان گروهی که بیشترین تاثیر را در حفظ و گسترش زبان و تولید واژگان و ترکیب‌های دارند شاعران و نویسندگان هستند.

نظامی را شاعر ترکیب‌ساز می‌دانیم، فردوسی پاسدار واژگان است، کمال الدین اسماعیل خلاق المعانی است و... پس جریان علمی و هنری با حمایت می‌بالد و به بلوغ می‌رسد.

به قول سعدی در باب دوم گلستان: شرطِ دوستی آن است که با هر دو طایفه نکویی کنی، عالمان را زر بده تا دیگر بخوانند و زاهدان را چیزی مده تا زاهد بمانند.

دانشمندان در این دوره آثار خود را به زبان عربی می‌نوشتند و این خطر بسیار بزرگی بود که زبان فارسی از دست برود. نامه نگاری‌ها عربی بود و تمام کارهای دیوانی و فرامین به این زبان انجام می‌شد.

سامانیان نخستین سلسله ایرانی پس از اسلام هستند که به‌صورت جدی در پرورش شعر و ادبیات فارسی کوشیدند. شاعران را برمی‌انگیختند تا به پارسی شعر بگویند و کتاب بنویسند و چنین بود که آثار ارزشمندی در این دوره پدید آمد و مقدمه آفرینش آثار دیگری مانند شاهنامه فراهم آمد. و پس از آن‌ها اسلافشان چون غزنویان و سلجوقیان و... و کلیله و دمنه و تفسیر بزرگ طبری به فارسی درآمد. مفردات عربی تغییر کرد و واژگان نو ایجاد شد.

درباره میزان حمایت از شاعران از سوی دربار سامانی و غزنوی، خاقانی به تعریض قطعه زیبایی دارد و از حمایت نشدنش در قرن ششم گلایه می‌کند: به ده بیت صد بدره و برده یافت/ ز یک فتح هندوستان، عنصری/ شنیدم که از نقره زد دیگدان/ ز زر ساخت آلات خوان عنصری

اکنون به روزگار نو برگردیم و کوتاه به این موضوع بپردازیم که... «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»

ماهنامه ادبی «آزما» یک دهه پیش پرونده‌ای را به کاهش دایره واژگانی در آثار نویسندگان و مترجمان ایران اختصاص داده بود. بر اساس این تحقیق که در آن واژگان رمان‌ها و آثار ترجمه شده از طریق نرم‌افزارهای کامپیوتری شمارش شده بودند، مشخص شد که دایره واژگان به کار رفته در این آثار طی یک دهه، روز به روز محدودتر شده است.

یکی از معجزات زبان پارسی این است که علی‌رغم زایش کلمات جدید، خوانش آثار گذشته آن برای نسل هایی معاصر به سهولت امکان پذیر است.

سعدی در قرن هفت می‌گوید: بس در طلبت کوشش بی‌فایده کردیم/ چون طفلِ دوان در پی گنجشکِ پریده

و فخرالدین عراقی می‌گوید: عراقی می‌سپارد جان و می‌گوید ز درد دل:/ کجایی؟ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد من رفتم

ساده‌تر از این؟ امروزی تر از این؟

حال به تجربه‌ای از تدریس فارسی عمومی در دانشگاه اشاره کنم که از دانشجویانم می‌خواستم غزلی از حافظ را از روی کتاب بخوانند و بهای آن هم نمره بیست در پایان ترم باشد. اما وقتی دانشجویان دیوان حافظ را باز می‌کردند، گویی با خط میخی مواجه‌اند و خیره به واژگان می‌ماندند.

هایدگر (فیلسوف قرن بیستم) زبان را خانه وجود می‌داند. با این حساب اگر متهم به سیاه نمایی نشوم، باید گفت: خانه از پای بست ویران است.

نویسندگان دیکشنری آکسفورد تخمین زده‌اند که هر دو ساعت یک واژه و در هر سال حدود ۴۰۰۰ واژه به این دیکشنری افزوده می‌شود.

ما حاکمیت فرهنگی را از دست داده‌ایم، ما برای فردوسی، سعدی، حافظ و نظامی چه کرده‌ایم؟ چه تلاشی را برای گسترش نام این شاعران به کار بسته‌ایم؟ باید گفت: چیست در دستم؟ هیچ.

و تلخ‌تر مصادره شاعران ما از سوی دیگران است که باز هم منفعل عمل کرده‌ایم و می‌کنیم.

موضوع دوم بی‌توجهی به سرچشمه‌های خلق اثر است؛ بی‌توجهی به ادبیات و دانشگاه‌های ادبی.

جوایز ادبی به‌مثابه فضایی برای کشف و پرورش استعدادهای نو هستند و ترغیب به نوشتن و خلق واژگان یا دستکم ایجاد مانع برای فراموشی واژگان.

در دو دهه گذشته چند جایزه معتبر خاموش شده‌اند؟ کتاب‌ها به چه تیراژی رسیده‌اند و دانشگاه‌ها به کدام سو می‌روند؟

استاد مرحوم کورش صفوی عنوان کرده بود: «هر زبانی که ادبیات غنی داشته باشد، ماندگار می‌شود.»

ماندگاری حتما مهم است اما تداوم و زایش از آن مهمتر است.

امروز زایش واژگان به اصطلاحات کوچه و بازاری منحصر شده است. دکتر انوری در گفتگویی در نمایشگاه کتاب امسال عنوان کرد: «یکی از مسائل زبان‌ فارسی این است که جوان‌های ما در خیابان‌ها لغت می‌سازند».

وقتی معانی و مفاهیم جدید ایجاد نمی‌شود؛ جامعه و افراد ناچارند از اصطلاحات و واژگان خاص خودشان استفاده کنند.

ما میراث داران شایسته‌ای برای حکیم ابوالقاسم فردوسی نبوده‌ایم.

حال تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.

* استاد دانشگاه

دیدگاه خود را بیان کنید

0 دیدگاه