
آژانس خبری کارآفرینان اقتصاد – کرمان؛ مهسا حقانیت: برای اکران خصوصی فیلم مستند بیبیجان ساخته سید حمید میرحسینی کارگردان برجسته کشور و کرمان راهی کافه «رو» میشوم، قصه بیبیجان کریمیزاده مادر سه معلول سیرجانی را 10 سال قبل در آژانس خبری کارآفرینان اقتصاد با عنوان «دستان رو به آسمان 3 کودک معلول در انتظار اجابت خیران» نوشتم و حالا در یکی از شبهای پایانی تابستان دارم این قصه را روی پرده کوچکی در یک کافه میبینم.
قصه بیبیجان
قصه بیبیجان کریمیزاده قصه عجیبیست، راستش قصه او از مادری و فداکاری گذشته، این قصه فقط قصه عشق است، او که سالها برای سه فرزند معلوش هم پدر است و هم مادر، اما خم به ابرو نیاورده و نمونهای مثالزدنی از یک مادر و زن ایرانیست.
بیبیجان با پسرخالهاش ازدواج میکند، نه او همسرش را میخواسته و نه شوهرش او را. مادر و خاله اما آنها را به هر ضرب و زوری که هست پای سفره عقد مینشانند.
سینا بهدنیا میآید، ظاهر پسرک خوب است، دو ماهه که میشود، بیبیجان متوجه مشکلات سینا میشود و از همان زمان از این دکتر به آن دکتر میرود، اما بیماریاش را تشخیص نمیدهند.
علی و دنیا هم چند سال بعد و به فاصله یک سال از هم بهدنیا میآیند، آنها هم مانند سینا مشکل دارند. بیماری این کودکان تشخیص داده نمیشد تا زمانی که بچهها را بعد از جدایی پدر و مادر به مراکز بهزیستی میفرستند و آنجا برایشان تشخیص «پیکییو» داده میشود.
پیکییو چیست؟
بیماری «پیکییو» نوعی اختلال ارثی است که از پدر و مادر به فرزند منتقل میشود. در نوزادان مبتلا به این بیماری مصرف غذاهای پروتئینی از جمله شیر مادر و یا شیر خشک معمولی باعث افزایش شدید غلظت خونی «فی» و تجمع آن در بافتهای مختلف بدن میشود و رشد و تکامل مغز و اعصاب را مختل میکند و به ضایعه مغزی و یا عقب ماندگی ذهنی پایدار منجر میشود.
نکته جالب درباره بیماری «پیکییو» این است در صورتی که با گرفتن آزمایش خون از نوزاد، بیماری بهموقع تشخیص داده شود، میتوان با برنامه غذایی مناسب و مراقبتهای لازم او را درمان کرد، اتفاقی که برای هیچ کدام از سه فرزند بیبیجان نیفتاد.
بازگشت به آغوش مادر
بیبیجان که از همسرش جدا شد، به اصرار خانواده و البته بهعلت اینکه هیچ درآمد و پولی نداشت، بچهها را به پدرشان برگرداند، او هم که سرگرم یک زندگی جدید بود، آنها را تحویل بهزیستی داد.
اینجا بود که قلب بیبیجان بدون تعارف به او گفت: بدون بچهها نمیتواند تاب بیاورد و عاطفه مادری و توکل مثالزدنی بیبیجان به خدا در برابر همه ناملایمتیها قد علم کرد و این شد سرآغاز یک عشق بیمانند مادر و فرزندی در دو اتاق کوچک و قدیمی در گوشهای از شهر سیرجان.
بی بی جان کریمی زاده؛ مادری تنها که با توکل به خدا و عشق از 3 فرزند معلول ذهنی خود مراقبت می کند
بیبیجان، دنیا را از بهزیستی به خانه آورد، بعد سینا را. 10 سال قبل که برای تهیه گزارش از زندگی بیبیجان به سیرجان رفتم، علی اما هنوز در یکی از مراکز بهزیستی بود و یکبار برای دیدار با او به این مرکز رفتم.
پسرک نحیف با سر تراشیدهاش، خودش را گوشه یک تخت با نردههای بلند مچاله کرده بود، بعد از انتشار گزارشم در آژانس خبری کارآفرینان اقتصاد و بعد از آنکه حمید میرحسینی ساخت مستند بیبیجان را کلید زد، اتفاقهای خوبی در زندگی این مادر سیرجانی افتاد، بهزیستی از او حمایت بیشتری کرد، اما از همه بیشتر این خیران بودند که مثل همیشه پای کار آمدند تا آنجا که بیبیجان توانست علی را هم به خانه بیاورد و روند درمان او را دنبال کند.
وقتی علی را در فیلم مستند بیبیجان میبینم که با موهای بلند و سرحال و شور و شنگ روی صندلی نشسته است و دارد پاهایش را تکان میدهد، پاهایی که از بس راه نرفته بود از کار افتاده بودند، قلبم از شدت هیجان تندتر میزند.
میرحسینی نمایانگر هویت کرمان است
بعد از اینکه فیلم مستند 40 دقیقهای بیبیجان را میبینیم، جلسه نقد و بررسی این مستند آغاز میشود، مسعود اشجعی کارگردان، فیلمنامهنویس، منتقد و تهیهکننده با سابقه میگوید: «خیلیها ادعا دارند، مستندساز هستند و بعضیها فکر میکنند مستندسازی خیلی راحت است در حالی که بالغ بر 40 نمونه مستند داریم و در کرمان اگر سه نفر مستندساز واقعی داشته باشیم، یکی از شاخصترینهایشان هم حمید میرحسینی است.
حمید میرحسینی به نوعی به نظرم بخشی از هویت کرمان و نماینگر هویت کرمان است، 50 سال دیگر اگر فیلمهای حمید را ببینید بخشی از اجتماع امروز ما را میتوانید، ببینید.
میرحسینی همچنین فیلمهای پرترهای درباره مفاخر کرمان ساخته است و رسالتش را به بهترین شکل انجام میدهد.
ما یک فیلم مستند دیدیم با محوریت یک زن که سه فرزند معلول دارد. بگراند خانه این زن در فیلم یک امامزاده بود و بعد ما یک تلاش بیوقفهای را داشتیم که سرچشمه آن عشق بود، عشقی که در وجود یک زن بود که بتواند با سه فرزند معلول ارتباط برقرار کند.
سکانسها شبیه به هم بود و این ضعف نیست بلکه نقطه قوت است، مانند یک موتیف است و تکرار دردآور یک ارتباط را میبینیم و فیلم با یک پایان باز تمام میشود.
میرحسینی، سفارشیساز نیست اگر سفارش هم به او شود، سفارشی را قبول می کند که با دغدغههایش در یک راستا باشد و بعد آن سفارش را به اثر انگشت خودش تبدیل میکند.
من تحت تاثیر فیلم قرار گرفتم و به حمید تبریک میگویم زیرا فیلم مستند به نسبت فیلم داستانی تماشاچی ندارد و اینکه امشب این جمعیت آمد و در کافه فیلم بیبیجان را تماشا کرد، نشان میدهد حمید در کارش موفق بوده است.
جامعه هنری ما نیاز به پاتوقهایی دارد که افراد فیلمبین بنشینند و فیلم ببینند، اما این کافه یک سالن استاندارد برای نمایش فیلم نیست، اما از دستاندرکاران کافه «رو» تشکر میکنم که این فضا را ایجاد کردند».
از چپ: علیرضا نجیب زاده فیلمبردار، مسعود اشجعی فیلمساز و منتقد، حمید میرحسینی مستندساز، فرزاد میرحسینی عکاس، مهسا حقانیت خبرنگار
کرمان، بهشت مستندسازیست
اشجعی سپس از حمیدمیرحسینی کارگردان مستند بیبیجان پرسید، دغدغه ساخت مستند بیبیجان از کجا آمد؟ میرحسینی میگوید: «از زمانی که وارد حوزه سینمای مستند شدم، این دغدغهمند را داشتم که سینمای مستند در استان کرمان را به جایی برسانم که جایگاهی در کشور داشته باشد.
آن زمان نه امکاناتی بود و نه عواملی و نه ارتباطی با جامعه سینمای کشور داشتیم. ما در حوزه مستند یک جاده خاکی را رفتیم، اما الان به دوستان جوان میگویم جاده برای مستندسازی آسفالت شده و جایگاه مستند کرمان در کشور بسیار قوی است و کرمان با توجه به اقلیم، تاریخ، فرهنگ و گویش و سایر ظرفیتها و اتفاقات بهعنوان بهشت ِ مستندسازی است».
عهدی که کارگردان مستند بیبیجان با خودش بست
میرحسینی درباره آشنایی خود با سوژه مستند بیبیجان میگوید: ابتدا با خبری از مهسا حقانیت (خبرنگار آژانس خبری کارآفرینان اقتصاد در کرمان) با این سوژه آشنا شدم، با او تماس گرفتم و هفت سال قبل پژوهشها را با سفر به سیرجان آغاز کردم.
با خودم عهد کردم تا زمانی که یک موقعیت اجتماعی برای این خانواده ایجاد نکنم، فیلم را نسازم، نخواستم از این سوژه بهعنوان یک ابزار استفاده کنم. چهار، پنج سال با حقانیت و خیران تلاش کردیم، خانهای برای این خانواده درست کنیم و رونقی به زندگی آنها بدهیم.
یکی از دغدغههای من برای این مستند این بود که عواملی با خودم ببرم که ارتباطشان با سوژه تنگاتنگ باشد و احساسات عجیب و غریبی بین بچههای ما با بچههای بیبیجان شکل گرفت.
عوامل فیلم بی بی جان توانستند با برقراری ارتباط عاطفی با کودکان معلول ذهنی شخصیت اول فیلم به بخشی از زندگی آنها بپردارند
حمایت از بیبیجان را ادامه دهید
اما میرحسینی در ادامه از من خواست تا توضیح دهم، سوژه بیبیجان چگونه شکل گرفت؟. قبل از آنکه درباره نحوه آشناییام با بیبیجان تعریف کنم، درباره مستند بیبیجان صحبت میکنم و میگویم: حدود 10 سال قبل به سیرجان رفتم و سوژه بیبیجان را کار کردم، از آن زمان به بعد دوستی بین من و بیبیجان شکل گرفت و برایم عجیب بود که چقدر او در این فیلم خودش بود، این نشان میدهد، بچههای سازنده این مستند توانستهاند با بچهها و مادرشان صمیمی بشوند و ارتباط خوبی بگیرند.
بعد برایشان تعریف میکنم: سوژههای زیادی بهدست ما خبرنگاران میرسد، وقتی به من گفتند مادر تنهایی در سیرجان هست که از سه فرزند معلولش نگهداری میکند، فهمیدم که سوژه خاصی است و هرچند سخت بود از کرمان به سیرجان بروم و در زندگی بیبیجان باشم و گزارش را بنویسم، اما وقت گذاشتم و گزارش هم خوب هم جواب داد. کار من را آقای میرحسینی تکمیل کرد و اتفاقات خوبی هم برای بیبیجان روی داد، اما کار بیبیجان خیلی سخت است و هنوز هم برای کمک به او خیلی جای کار وجود دارد.
فیلمبرداری از زندگی 3 معلول ذهنی چگونه است؟
اما اشجعی در بخش دیگری از سخنان خود به توضیح درباره دشواریهای فیلمبرداری در مستند بیبیجان با وجود سه فرد معلول ذهنی اشاره میکند و درباره علیرضا نجیبزاده فیلمبردار این مستند میگوید: بدون اغراق اگر ما در کرمان بخواهیم از دو فیلمبردار به لحاظ سابقه و تکنیک نام بریم، یکی از آنها نجیبزاده است که همیشه هم در راس بوده است و یکی از بهترین فیلمبرداران کشور ماست و امیدوارم خیلی زود به آن چیزی برسد که حقش هست.
علیرضا نجیبزاده فیلمبردار مستند بیبیجان هم میگوید: «شرایط فیلمبرداری این کار خاص بود، موقعی که با حمیدآقا صحبت میکردیم، به من گفت با توجه به شرایط بچهها ما مجاز به استفاده از ابزار حرکتی نیستیم وکار کردن با بچهها خیلی سخت بود.
وقتی تیم ما مستقر شد، متوجه شدم، هر ابزار حرکتی و یا نوری که میخواهیم استفاده کنیم، روی این بچهها تاثیر میگذارد یا بهشدت جیغ میزدند و یا احساس امنیت نمیکردند که کار را سخت میکرد.
ما مجبور شدیم، کل کار را با یک دوربین و سهپایه جمع کنیم، حتی در یک صحنه من در یک گوشه اتاق نشستم و حمیدآقا هم از بین در به عنوان کارگردان نظارهگر بچهها بود تا ما بتوانیم یک بخش از زندگی آنها را ثبت کنیم.
انشاالله بتوانیم این فیلم را ارائه دهیم و ما دیگر بچههای پیکییو را نداشته باشیم و خانوادههایی که این بچهها را دارند از طریق این فیلم آگاهی پیدا کنند و سریعتر برای درمان فرزند خود اقدام کنند».
مستند بیبیجان یک کار انسانی بود
اما در ادامه این نشست اشجعی منتقد و تحلیگر سینما به نکات جالب و تاملبرانگیزی اشاره میکند و میگوید: «در فضای سینما کسانی که میخواهند خودشان را نشان بدهند، شگردهای زیادی وجود دارد، مثلا وقتی با سوژه این چنینی برخورد میکند کسی که می خواهد خودنمایی کند راههایش مشخص است و از بچهها بهرهکشی میکند تا آن چیزی که میخواهد دیده شود.
اسم نمیبرم، اما در سینما فردی را داشتهایم که وقتی میخواسته از یک بچه بازی بگیرد و آن بچه باید میترسیده، آن بچه را واقعا میترسانده که یک کار غیرانسانی است. یک اتفاق خوب که در مستند بیبیجان هست این است که بر این تاکید میکند، اساسا سینما برای انسانیت است و انسانها برای سینما نیستند و یک کار انسانی در این فیلم انجام میشود و جاهایی که ممکن است به بچهها لطمه بخورد، بخاطر بچهها حتی حاضرند از تکنیک و حرکتهای دوربین هم بگذرند».
مستند بیبیجان بر اساس دوستی ساخته شد
همچنین حمید میرحسینی درباره موسیقی و عکاسی مستند بیبیجان هم میگوید: «این فیلم بر اساس دوستی ساخته شد و بودجه محدودی داشت. ما یک سفر کاری به کیش داشتیم، با فواد توحیدی «موسیقیدان برتر کشوری و پژوهشگر موسیقی نواحی استان کرمان» تماس گرفتم و روی اسکله همدیگر را دیدیم و او گفت موسیقی فیلم بیبیجان را میسازم.
با فرزاد میرحسینی حدود 25 سال رفیق هستیم و او یکی از بهترین عکاسان پرتره ایران است و نمایشگاههایی در اروپا و فرانسه داشته است. فرزاد ماشینش را آورد و هزینههای دارو و خرج خانه بیبیجان را هم پرداخت کرد و بیبیجان امروز به من گفت فرزاد هر ماه به من کمک میکند و فرزاد نه تنها پولی برای این پروژه نگرفت بلکه کلی هم خرج کرد».
دست خدا توی کار بود
فرزاد میرحسینی هم میگوید: «بهنوعی احساس میکنم، دست خدا در این فیلم یاریگر ما بود و این فیلم ساخته شد و در جمع این بچهها زندگی کردم و یک حس و حال خوب که دیگر تکرار نمی شود
بیبیجان را فراموش نکنید، او از جامعه ماست و باید دست یکدیگر را بگیریم».
مستند بیبیجان توانست کارکرد حرفهای خودش را نشان دهد
مسعود اشجعی در پایان سخنان خود به بیان نقدهایی درباره مستند بیبیجان هم میپردازد و میگوید: «یک جاهایی احساس میکردم از زاویه دید بچهها هم باید زندگی را ببینم.
حالا که این مستند توانسته کارکرد حرفهای خودش را نشان دهد و من را به تفکر وادار کند. به فلسفه این قضیه هم میپردازم که مثلا چرا باید در این خانواده سه فرزند معلول باشد.
خیلی دوست دارم، بدانم در درون این بچهها چه میگذرد وقتی این بچه اسباببازی را که رنگی هست، پس میزند و پلاستیکش را دوست دارد، بگیرد در درونش چی هست».
وی از سکانسی که در آن بیبیجان به خانه همسایه میرود سخن به میان میآورد و میگوید: این سکانس بهنسبت سکانسهای بچهها افت پیدا میکند زیرا تکلف و تصنع در آن دیده میشد بر خلاف قسمتهایی که به صورت خودجوش پیش میرفت اما به نسبت کلیت فیلم میشود این را نادیده گرفت و این سکانس تنها نقطه ضعف از نظر من بود.
در انتظار اکران عمومی بیبیجان
بهنظر میرسد با اکران عمومی مستند بیبیجان علاوه بر آنکه آگاهیرسانی در مورد بیماری پیکییو در جامعه صورت میگیرد، بلکه معرفی شخصیت بیبیجان به جامعه بهعنوان یک زن تنها اما با ایمان و پر از عشق میتواند امید و انگیزه را در دل خانوادهها و مادرانی زنده کند که فرزند معلول دارند.
پایان پیام/۸۰۰۱۹/ب
دیدگاه خود را بیان کنید